اولین عشق❤️🌍
پاییزک من،با هوای دلبرانه،رنگ های شاد و تند ،گرم...
نارنجی برگ هات،خش خش زیر قدم های رهگذران،نیمکت چوبی قهوه ای نم خورده،عباری فارغ از دو جهان با ماگ قهوه ای در دست بخارهای سفید و مه اندود ازش برخاسته با تن پوشی بارانی از رنگ شتر،خیره به رو به رو تا که برسد دلدار...
ما حجمی از خاطره ایم در میان تورق بادها،هر صفحه هزار هزار زندگی،هزار قلب و هزار راوی،روای اتفاقات سبز،
خواندن شعر نیما:داروگ ،قاصد روز های ابری ،کی می رسد باران؟❤️
امروز اندیشه کنان به خیره فردی نشستم که از عشق او قلبم سرشار از مهر است،میان نفس های کشدار و عمیق ،با هر دم بازدم وی من جان می گرفتم،خیره به مجعد موهاش،گرمی نفس هاش،دستای در مهرش که حیات بخش ان،تو خالق کوچک منی،هر خاطره که با نفس تو برمی خاست به قطره اشک از گوشه ی صورتم می ریخت ،اولین قطره،اولین خاطره ،پشت هم باریدم برای سالهای که به دلتنگی گذشت ،شکر خدا ک دارمت❤️🌍
زندگی جریان داره،با عشق ،با نور,امیدی هست چون خدایی هست مهربانتر از مادر❤️🌠💓